Fake JUNGKOOK |PART²🗨💁|
که یوجین سر رسید و با حالت عجله ایی بازویه کوک و گرفت و کشیدش
^ بدو حال یکی از ببامارات خیلییی بده تو بخش ای سیو
یه چشم قره بهش رفت و دنبال یوجین رفت
+مرتیکه
=ا/ت اتاقت کنار اتاق جونگکوکه طبقه ی سوم سالن دوم
+اتاق دیگه ایی خالی نیست
=متاسفم وسایلتتو بزار اونجا و بیا تو اتاقم سالن اول اتاق شماره ی ۱۹
+چشم وقتی وارد اتاق شدم با یه اتاق خیلی کوچیک که شبیه یه چهارچوب بود طرف شدم و فقط یه میز کار داشت و یه کمد یه جالباسی که روپوشم روش بود و از کثیفی برق میزد
کمدش رو باز کردم که دیدم یک قرنه کسی توشو باز نکرده
مجبور شدم جان فدایی کنم یکی از لباسایه قدیمیو برداشتم و همشون و تمیز کردم
روپوشرو نپوشیدم و رفتم سمت اتاق همون خانومه که بهم گفت بیا پیشم وارد سالن یک شدم ولی شماره ۱۹ رو پیدا نمیکردم که
همون پسره که بهش میگفتم جونگکوک از یه اتاق اومد بیرون
_دنبال کی میگردی
+اتاق ۱۹
_اون تهه همون اتاقی که شماره نداره و درش سفید مشکیه
+هوم ممنون
تق تق تق
=بیا داخل
+سلام
=اوه ا/ت بیا داخل
+با من جیکار داشتید
=تو بلدی جراحی کنی
+اوه نه ولی از دکترایی که تا الان دستیارشون بودم چیزیایی یاد گرفتم
=هوم خوبه بگیرش
+این چیه
=یه پرونده ی بیمارقلبی
+چرا من
=چون گفتی جراحی بلدی پروندشو بخون و برو سراغش و درمانش کن جونگکوک خیلی کارایه دیگه داره
+جونگکوک کیه
=همون که جوابشو دادی
و یه چشمک بهم زد
=حالا پاشو برو کارات زیاده علاوه براون باید بیمارایه تصادفیرم احوالشونو چک کنی
+چشم
_______________________________
تایم استراحت بود قیافه ی اون پسره از جلو چشمام تکون نمیخورد که شانم خورد به کسی
+خیلی متاسفم
÷بایدم متاسفم باشی
+تو باید دوست همون پسره باشی رادیکا(هانا به رادیکا تغییر یافت)
÷اوهوم حتی فکر اینکه دنبالش باشیرم نکن
+نبابا مال خودت
و رفت اینا چشونه
چند روزی به همین روال گذشت که شخص دیگه ایی تازه وارد این بیمارستان لعنتی شد و اونم جونگکوک چشمشو گرفت
و منم ازش بدم نمیومد خوشمم میومد
ولی وقتی میدیدم که چطوری به اون دوتا توجه میکنه فهمیدم بیشتر از من بدش میاد
و تصمیم گرفتم از اونجا برم چون واقعا باهاش حال نمیکردم و ....
این داستان ادامه دارد ...!؟
^ بدو حال یکی از ببامارات خیلییی بده تو بخش ای سیو
یه چشم قره بهش رفت و دنبال یوجین رفت
+مرتیکه
=ا/ت اتاقت کنار اتاق جونگکوکه طبقه ی سوم سالن دوم
+اتاق دیگه ایی خالی نیست
=متاسفم وسایلتتو بزار اونجا و بیا تو اتاقم سالن اول اتاق شماره ی ۱۹
+چشم وقتی وارد اتاق شدم با یه اتاق خیلی کوچیک که شبیه یه چهارچوب بود طرف شدم و فقط یه میز کار داشت و یه کمد یه جالباسی که روپوشم روش بود و از کثیفی برق میزد
کمدش رو باز کردم که دیدم یک قرنه کسی توشو باز نکرده
مجبور شدم جان فدایی کنم یکی از لباسایه قدیمیو برداشتم و همشون و تمیز کردم
روپوشرو نپوشیدم و رفتم سمت اتاق همون خانومه که بهم گفت بیا پیشم وارد سالن یک شدم ولی شماره ۱۹ رو پیدا نمیکردم که
همون پسره که بهش میگفتم جونگکوک از یه اتاق اومد بیرون
_دنبال کی میگردی
+اتاق ۱۹
_اون تهه همون اتاقی که شماره نداره و درش سفید مشکیه
+هوم ممنون
تق تق تق
=بیا داخل
+سلام
=اوه ا/ت بیا داخل
+با من جیکار داشتید
=تو بلدی جراحی کنی
+اوه نه ولی از دکترایی که تا الان دستیارشون بودم چیزیایی یاد گرفتم
=هوم خوبه بگیرش
+این چیه
=یه پرونده ی بیمارقلبی
+چرا من
=چون گفتی جراحی بلدی پروندشو بخون و برو سراغش و درمانش کن جونگکوک خیلی کارایه دیگه داره
+جونگکوک کیه
=همون که جوابشو دادی
و یه چشمک بهم زد
=حالا پاشو برو کارات زیاده علاوه براون باید بیمارایه تصادفیرم احوالشونو چک کنی
+چشم
_______________________________
تایم استراحت بود قیافه ی اون پسره از جلو چشمام تکون نمیخورد که شانم خورد به کسی
+خیلی متاسفم
÷بایدم متاسفم باشی
+تو باید دوست همون پسره باشی رادیکا(هانا به رادیکا تغییر یافت)
÷اوهوم حتی فکر اینکه دنبالش باشیرم نکن
+نبابا مال خودت
و رفت اینا چشونه
چند روزی به همین روال گذشت که شخص دیگه ایی تازه وارد این بیمارستان لعنتی شد و اونم جونگکوک چشمشو گرفت
و منم ازش بدم نمیومد خوشمم میومد
ولی وقتی میدیدم که چطوری به اون دوتا توجه میکنه فهمیدم بیشتر از من بدش میاد
و تصمیم گرفتم از اونجا برم چون واقعا باهاش حال نمیکردم و ....
این داستان ادامه دارد ...!؟
۲۵.۲k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.